دنیای زیبایی ها

کاترین در سن ۸ سالگی پدر و مادرش از هم طلاق گرفتند. 

همه انتظار داشتن کاترین از این طلاق نابود بشه ولی آریانا بخواطر خدا و خودش محمود تر از همیشه ایستاد . حالا او یک وکیل موفق شده . او زندگی عادی داشت تا یک روز که همه چیز فرق کرد 

بزن روی ادامه مطلب 👇 💌 

ژانر : سیاسی ، حقوق ، ملودرام

تاریخ انتشار پارت ها : هر روز ساعت های ۳ و ۶ 

خلاصه داستان :‌‌

بعضی مواقع ما وارد مسیر هایی میشیم که حتی روزی آن ها را تصور نمی کردیم . آن مسیر ها ما را وارد دنیای جدیدی می کنند. 

در این دنیا بازی های کثیف خطرناکی وجود داره ، یکی از مهم ترین اون بازی ها سیاست . سیاست نه تنها درمورد کشور ها بلکه در دنیای عادی هم استفاده میشه . این داستان روایت گر افرادی که بدون این که خودشون هم بدونن وارد دنیای دیگری شدن . دنیایی تاریک تر و کثیف تر.

حسادت در وجود تمام آدم ها هست اما وقتی با حس مالکیت ترکیب شود می تونن یک ترکیب خطرناک را ایجاد می کنه . دقیقاً مثل ترکیبی که برای آدرین پیش آمده.

آدرین با عصبانیت و حسادت به سمت کاملیا و جاسپر می‌ره ، دست کاملیا را میگیره و از اونجا می‌ره. 

او کاملیا را به یک اتاق می بره و کاملیا با سردرگمی و عصبانیت می پرسه: دقیقاً داری چیکار می کنی؟ 

آدرین او را به دیوار می چسبونه و میگه: چرا با جاسپر رقصیدی ؟ از او خواست میاد؟ 

بزن روی ادامه 👇👇💌

دوستان اگر خواستید توی وبلاگ نویسنده شوید ، کافی به اول توی  Blogix ثبت نام کنید 

بعد وارد بخش حساب کاربری تون بشید و بخش درخواست نویسندگی را بزنید و آدرین وبلاگ را هم وارد کنید . ( Ariana24, آدرس وبلاگ) و بعد در خواست نویسندگیتون برسی میشه😊😀💌.

اگر سوالی داشتید کامنت کنید ، جواب میدم🌹💗

فعلا خداحافظ 👋👋💌 

۱۹۹۹/۹/۹ ،انگلستان، لندن 

کاملیای سوم ، پرنسس سوم انگلستان دختری شیطون ، برونگرا و سر زنده و باهوش بود

او نقشه های زیادی برای انگلستان داشت ولی نمی دانست که دنیا برای او نقشه های دیگری دارد‌.

کاملیا در تاریخ خاصی به دنیا آمده بود ،۱۹۹۹/۹/۹ . در اون جا مردم محلی اعتقاد داشتن این تاریخ یک تاریخ نحس و تاریکی آور . اون ها اعتقاد داشتن کسی که در این تاریخ به دنیا بیاد زاده ی شیطان و با خودش تاریکی را به همراه میاره ، برای همین مردم محلی از پرنسس کاملیا خوششون نمی آمد و اعتقاد داشتن او نباید روزی ملکه بشه ولی چون شاه آرتور ( پدر کاملیا) مردی روشن فکر و دور از دور از داستان های محلی بود به هشدار آن ها توجهی نکرد و می خواست کاملیا بجای او به تخت بشینه.

ولی همیشه همه چیز طبق انتظار ما پیش نمیره...

بزن برای ادامه👇👇💌

بعضی وقت بعضی افراد در سرنوشت ما هستن .

اون ها همیشه به یک شکلی بهم میرسن . 

بین اون ها ارتباطی خاص شکل میگیره.

ارتباطی که باعث میشد اون ها همیشه بهم برسن.

بعضی مواقع این ارتباط سمی.

و خطرناک ترین عشق ، عشقی با وسواس .

بهتون هشدار میدم که شاید این عشق از دور جالب باشه 

اما وقتی وارد عمق آن میشوی متوجه میشی که چه اشتباهی کردی.

بزن برای ادامه👇👇💌